۱۳۹۱ تیر ۱۱, یکشنبه

اشکی بی پایان برای پدر!





















بوسه ای بر گونه پدر عزیزم که گاه و بیگاه شرمنده خواسته های کودکانش بود!...و اشکی بی پایان برهجران پدر عزیزی

که  هنوز دوستش دارم و از خواسته های کوچک کودکانه گذشته ام که هرگز در حد توان او نبود!...

 شرمگینم!...





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر